dastanha.blog.ir

داستان ها مختلف اعم از طنز,پندآموز و...

داستان ها مختلف اعم از طنز,پندآموز و...

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اگر از داستان خوشت اومد برای امواتم یه صلوات بفرست

این مثل در مورد افرادی به کار می رود که  سخت خشمگین می شوند و حالت غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست می دهد.
برای گداختن آهن رسم و قاعده بر آن است که درجه حرارت کوره آهنگری را تدریجا بالا می برند تا آهن سرد به تدریج حرارت بگیرد و گداخته و مذاب گردد.چه آهن ها بعضا این خواصیت را دارند که چنان چه غفلتا در معرض حرارت شدید و چند صد درجه قرار گیرند سخت گداخته میشوند و با صدای مهیبی منفجر شده و از کور در می روند . یعنی به خارج پرتاب میشوند . افراد سریع التأثر و عصبی مزاج اگر در مقابل حوادث غیر مترقبه قرار گیرند آتش خشم و غضبشان چنان زبانه می کشد که به مثال به همان آهن گداخته از کوره اعتدال خارج می شوند و اعمالی غیر منتطره از آن ها سر می زند که پس از فروکش کردن اطفای غضب از کرده خود پشیمان م شود و اطهار ندامت می کند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۱:۳۱
arian barzani

اگه از داستان خوشت اومد برای امواتم یه صلوات بفرست


مرد ثروتمندی همراه هشت پسر و دخترش و نوه هایش در یک باغ زندگی میکرد و با  اینکه همه چیز داشت نگران فرزندان و نوه هایش بود که بخاطر ثروت او هیچ کدام کار نمی کردند و زحمت نمی کشیدند .....

یک روز مرد ثروتمند فکری به سرش زد . فردا صبح که هر کدام از پسرها و دختر ها وعروس هاو داماد ها و نوه ها که می خواستند از وسط جاده باغ بگذرند چشمشان به تخته  سنگ بزرگی افتاد که راه  عبور و مرور آنها را سخت کرده بود اما  آنها که نمی دانستند مرد ثروتمند از پنجره اتاقش دارد آنها را نگاه میکند بدون اینکه به خودشان زحمت بدهند از کنار تخته سنگ عبور کردند و رفتند.

خورشید داشت کم کم غروب می کرد  و  پیر مرد از دیدن آن  صحنه ها بسیار ناراحت شده  بود که ناگهان متوجه شد پیرمرد خدمت کار در حالی که لوازم زیادی در دست داشت همین که به تخته سنگ رسید لوازمش را پایین گذاشت و به هر سختی بود تخته سنگ را جابه جا کرد به محض جا به جا کردن آن سنگ چشمش به یک کیسه پر از صد دلاری پیدا کرد که در آن یادداشتی بود.

در آن یادداشت  نوشته شده بود:


هر سد و مانعی که سر راهتان باشد می تواند  مسیر زندگیتان را تغییر دهد به شرط آنکه سعی کند آن  را  از سر راهتان بردارید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۱:۳۱
arian barzani

سلام

جهت دسترسی به مطالب وبلاگ به طبقه بندی موضوع مراجه کنید


باتشکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۱:۰۵
arian barzani

اگر از داستان خوشتون اومد برای امواتم یه صلوات بفرستین

.

.

.

.

پدر:دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی

پسر:نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر:اما دختر مورد نطر من‌،دختر بیل گیتس است

پسر:آهان اگر اینطور است قبول است

.

.

.

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:

برای دخترت شوهری سراغ دارم

بیل گیتس: اما برای دختر هنوز خیلی زود است که ازدواج کند 

پدر:اما این مرد جوان قایم مقام مدیرعامل بانک جهانی است

بیل گیتس :اوه،که اینطور در این صورت قبول است

.

.

.

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود

پدر : مرد جوانی برای سمت قایم مقامی تو سراغ دارم

مدیرعامل :اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر :اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است

مدیرعامل : اوه اگر اینطور است باشد 



و به این ترتیب مرد جوان داماد میشود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۱:۰۱
arian barzani